طنز

به گزینه طنز از نشریه اختصاصی زیارت دشتستان خوش آمدید.

برای بهتر کردن نشریه و پرمحتواتر نمودن آن به نظرات، پیشنهادات، انتقادات و همچنین طنزهای ارسالی شما نیازمندیم.

" هر چی گیرتون اومه سیمون بسی کنین، خو؟"

 

1- ماندنی عوضی: یه روز با خاور یه باری بردیم یه جایی، وقتی به آدرس کارخونه ای را که به ما داده بودند رسیدیم، یه نگهبانی را دیدم که کاملاً سرش کچل بود، یه دود سفیدی هم از کارخونه بلند می شد، به هر حال وارد شدیم و همینجور که جلو می رفتیم آدمها غیر طبیعی به نظر می رسیدند، یکی ریش داشت سبیل نداشت، یکی یه لنگ ابرو داشت، یکی دیگه نصف سبیلش را نداشت، خلاصه همه یه جورایی ناقص بودند، رفتیم تا در ساختمون کارخونه رسیدیم، سوال کردم مگه اینجا چه خبره، نکنه صدام شیمیایی زده، یارو گفت نه خالو خودت هم که این بار را خالی کنی مثل ما می شی، بعد فهمیدیم تا اینجا کارخنه تولید "واجبیه"، اینو که فهمیدم فرار کردم و بعد از این که متوجه شدم ماشین خالی شده یه چفیه دور سر کردم و رفتم ماشین را بیرون آوردم.

 

2- یه لره با دوستش می ره استخر شنا، میره زیر آب، وقتی میاد بالا تا چشاش می خواد از تعجب در بیاد، دوستش بهش میگه مگه چی شده؟ لره جواب می ده " ایگم ای کاشی کارکو چه نفسی داشته".

 

3- یکی ازبچه های زیارت میره مغازه "کل حسن پورخدر" می پرسه میگم "کلسن" بسکوت 25 تمنی داری؟ "کلسن" هم میگه بله داریم، اون می پرسه چنده!!!؟

 

4- ملا یه روزی "رو که رو که، خسشاوی دووس"