فرج‌ا... کمالی
استاد کمالی در سال 1328 در شهر برازجان زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه تا پنجم دبیرستان را در رشته‌ی طبیعی در برازجان گذراند و سپس در سال 1345، تحصیلات خود را در دبیرستان "سعادت" بوشهر ادامه داد. آن‌گاه در سال 1347 به دانشگاه اصفهان راه یافت و در سال 1351 به اخذ مدرک لیسانس در رشته‌ی زیست‌شناسی از این دانشگاه نائل آمد.
استاد کمالی از سال 1353 به سرودن شعر با گویش محلی گرایش پیدا کرد و امروزه اگر چه شاعری برجسته و تأثیر‌گذار در عرصه‌ی محلی سرایی‌ست، اما در سرودن غزل و شعر سپید نیز بسیار تواناست.

حسینقلی انگالی
دکتر "حسینقلی انگالی" متولد 1305 است. تحصیلات متوسطه را تا سیکل اول در دبیرستان سعادت بوشهر و تا سطح دیپلم در دبیرستان بازرگانی شرکت سابق نفت آبادان گذراند. معادل لیسانس زبان انگلیسی را از دانشگاه کمبریج انگلستان گرفت و لیسانس و فوق‌لیسانس حسابداری و علوم مالی را از دانشکده‌ی حسابداری و امور مالی شرکت ملی نفت ایران دریافت نمود.
دریافت نمود. وی تا کنون کتاب‌های "عطش انتقام" و "اتّحاد مربع" که هر دو رمان پلیسی نوشته‌ی "سرآرتور کانان دویل" هستند از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است.

رضا معتمد
رضا معتمد متولد 1344 دشتستان، فوق لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. وی مدرس ادبیات، روزنامه‌نگار و مدیر مسئول هفته‌نامه‌های "پیغام" و "پیام عسلویه" می‌باشد. از این غزل‌سرای ارزنده و دیرآشنا تاکنون دو مجموعه‌ی "از درک آبی‌ها فراتر" و "از حسرت لیلی" منتشر شده است.

سیدحامد معراجی
سیدحامد معراجی در سال 1337 در برازجان متولد شد. پدرش نقاشی و خطاطی کار می‌کرد و مثنوی می‌خواند و گاه‌گاه شعری می‌سرود. از جوانی به شعر علاقمند شد. در قالب‌های مثنوی، دوبیتی، غزل، نیمایی و سپید و نیز در داستان کوتاه آثاری دارد. وی فارغ‌التحصیل رشته بهداشت از دانشگاه تهران است.
فصل زیتونی
همه شب پنجره‌ام روبه نگاهت باز است
باز در امشبِ موهای تو گم گشته دلم
خواستم پر بکشم تا لب بام‌ات امّا
کاش می‌شد که به آغوش تو برمی‌گشتم
هر کجا می‌گذرم بی‌تو غریب است بیا
با خیالت دل من تا به سحر دم‌ساز است
پشت بغضم هوس داغ‌ترین آواز است
آسمان تنگ‌تر از حوصله‌ی پرواز است
گرچه توفان شبم باز طنین انداز است
فصل زیتونی ما تشنه‌ی یک اعجاز است

 

محمّد غلامی
محمد غلامی ـ متولد سال 1342 ـ اهل بنار آبشیرین دشتستان و معلم مدارس برازجان است. در قالب‌های کلاسیک، نیمایی و سپید و نیز به گویش محلی شعر می‌سراید. مجموعه شعر او به نام «ریشه‌های روز» شامل اشعار سپید و کلاسیک در سال 1375 از سوی انتشارات پروین منتشر شده است. اشعار و مقالاتش در مطبوعات محلی استان به چاپ رسیده است.


گفتم:
یاد آور لبخند زمین
بذر بهاری بنشانم
پاییز و بهاران شد و یک چرته نخندید
در باغچه‌ی خانه‌ی خود
فصل شکفتن
امسال
مگر بوته‌ی خاری بنشانم

اسفندیار فتحی
سیب سرخ صورتت
تمام پیچ و خم‌های زندگی من است.
کال نبودم که جهان را جارو کردم
و در دگرگونی دردهایم
از مژه‌هایت شکفتم
حواترین نگاهت را به مهتاب ببخش!
می‌خواهم کودکی عصیان گرفته‌ام را
در کوچه‌هایی – که بی‌فکر گذشتم –
بادبادکی از سیب کنم
طعم سرخ سیب تو
انسان بودن من است
وگرنه بشر آدم نمی‌شود
حتی اگر بخندد.


معصومه خدادادی
معصومه خدادادی در روستای زیارت به دنیا آمد. در دوره‌ی راهنمایی متوجه استعداد سرایش در خود شد. به شعر پرداخت، در محافل ادبی و شب‌های شعر مختلفی شرکت کرد و اشعارش را برای علاقه‌مندان به شعر ناب محلی خواند. او اکنون از شاعران مطرح محلی‌سُرا است.
آدم و حوّا
ای یه روزی بترُم آدمِ پیدا بکُنم
سی چه وَختی که شما دل تو دلِ هم بردین
وُ خدا شرم نکردین که گُنه‌کار ایمین

چه بهشتی تو قد و قامتِ حوّا دیدی
تو بُوِی هر کی هِسی سی مو نکردی پدری
کاش که خُم می‌ترِسُم تا ورِ حوّا بِرِیُم
وَش بگُم پُی چیشلت آدمِ رسوا کردی
وُ چه حقی بُنِ جا عاشقِ او واویدی
مِی نه ای عشق خدا تو دلِ آدم ناده
ری سِوَخ‌زارِ زمین شورِ جُهالی نیسی
چقه بَدوختِ دلُم هی خُشِ خُش تنگ ایمو
هر کِشا عکسِ خیالی می‌ره تو قاوِ دلُم
اِی خدا غصه‌یِ دنیا مُنِ داغون کرده
دلِ لیوه‌ی مو کِلو بی‌که گرفتار آوی
پُی زنش جَر می‌کُنم هر دوشِ صحرا می‌کُنم
سیلِ‌هم‌کردین‌و هِی صد کِشه سی‌هم مُردین
دوبُکش غضه نخَردین که بدهکار ایمین
که دلت رَه وُ گرفتارِ زمین آویدی
ری زمین هیچ ندیدم مو به جز دَروِدری
وُ دسِ درد و غم و غصه‌ی ِدنیا دِرِیُم
وُخوشه‌ی گندمِ زردی تو دلش جا کردی
عقل و هوشت رِه کجا که سرِ شو واویدی
نه چطو سهمِ بچه‌ش غصه‌یِ و غمباده
هر کی تو فکرِ خُشِ فکر و خیالی نیسی
اورِ مَشتی می‌ده بالا تو چیشُم جنگ ایمو
بی خِوَر سِی می‌کنم باز دُواره کِسلُم
دلُمِ فکر و خیالل پُر و پیمون کرده
بینزه‌یِ دهنِ سرِ کیچه وُ بازار آوی

 

سهراب باقری
سهراب باقری در سال 1344 در روستای بنار آبشیرین از توابع بخش مرکزی دشتستان متولد شد.
وی تحصیلات ابتدایی خود را در روستای زادگاهش و دوره‌ی راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در روستای زیارت و شهر آبپخش به پایان رسانید. سپس برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و در تربیت معلم شهید مطهری شیراز دانشجوی منصور اوجی شاعر بزرگ معاصر شد. به خاطر دوستی با این شاعر و استاد و همچنین آشنایی و همنشینی‌های پیوسته با محمد‌ غلامی شاعر هم روستایی‌اش به شعر و شاعری روی آورد.
با وجود این که در قالب‌های مختلف شعری طبع آزمایی کرده و آثار متعددی دارد، دل مشغولی عمده‌ی او شعر سپید است.
اندوه تنهاترین کودک زمین
اندوه تنها‌ترین کودک زمین را
از من بپرس
که از سلاله‌ی سیاوشم
و صداقتم را
تا تقدیر تشت طلا
از هزار بیشه‌ی آتش
گذشته‌‌ام
و اعصار گمشده‌ی جهان را
در دشت‌های سوخته
براستخوان جمجمه‌ی دیوان
رقصیده‌ام
اندوه تنهاترین کودک زمین را
از من بپرس
که دیری‌ست
در جستجوی هزار پیشه‌ی رؤیاهای اجدادیم
با چشمانی پر از غبار
و دستانی پر از انتظار
تیزی شمشیری را
می‌سرایم
که از تمام نیاکان
تنها غلاف آن بر جای مانده است
 
 

(اطلاعات از نصیر بوشهر)