اعطای جایزه صلح نوبل به باراک حسین اوبامای بوشهری!!!

 

کمیته بین المللی صلح نوبل اخیراً در اقدامی که تعجب بسیاری از مردم جهان را برانگیخت، جایزه امسال صلح نوبل را به باراک حسین اوباما رئیس جمهور آمریکا اعطا نمود. این جایزه که دارای اعتبار خیلی زیادی در سطح بین الملل است، قائدتاً باید به کسی داده شود که سالها در امر پیشبرد صلح و دموکراسی تلاش نموده باشد. باراک اوباما که تنها چند ماهی بر تکیه زدن وی بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا نمی گذرد در

 عین ناباوری همگان موفق به کسب آن گردید. منتقدان اعطای این جایزه به اوباما این اقدام کمیته نوبل را اقدامی سیاسی و تحت فشار و نفوذ دولتمردان وسیاستمداران آمریکایی می دانند و اعتقاد دارن چگونه فردی که تنها با شعار صلح و تغییر پا به عرصه سیاست بین الملل گذاشته و حتی موفق به اصلاح کوچکترین مشکلی در این زمینه هم نشده لایق چنین جایزه ای گشته است. اوبامایی که هنوز ارتش آمریکا حتی با رهبری او نیز به افغانستان و پاکستان وعراق یورش می برند و تا کنون موفق به توقف آن نگردیده است. شعار صلح اوباما در زمینه فلسطین نیز محقق نگشته وهمچنان ارتش اسراییل با چراغ سبز دولت وی به مردم بی دفاع فلسطین چه در غزه و چه در کرانه باختری ادامه دارد. این اتفاق و اقدام کمیته مذبور به طوری باور نکردنی بود که انتقاد همراهان وی در مبارزات انتخاباتی و بعضی از هم حزبیهای خود وی را نیز به همراه داشت. به گزارش یورو نیوز بیش از 75 درصد مردم اروپا به این انتخاب اعتقادی نداشتند و تنها کمتر از 25 درصد این انتخاب را شایسته دانسته اند. البته این اتفاق می تواند فشار مضاعفی را بر دولت باراک حسین اوباما تحمیل نماید چرا که اکنون او می داند که با این وضعیت پیش آمده که بیشتر مردم دنیا این مساله را باور ندارند کوچکترین حرکت او در زیر زره بین منتقدان بین المللی است. اوباما تنها در صورت رعایت مسایل انسان دوستانه می تواند حیثیت خود و کمیته بین المللی جایزه صلح نوبل را بخرد و در غیر این صورت با تو جه به معلوم الحال بودن وضع حزب و دولت پیشین آمریکا دیگر کسی به گروه سیاسی اوباما نیز اعتماد نخواهد نمود و کلیت نظام آمریکا زیر سوال خواهدرفت.

باراک حسین اوباما که گفته می شود اجداد او درجنوب ایران و در سواحل بوشهردر حاشیه خلیج فارس می زیستند، بدلیل رونق تجاری بندر بوشهر در آن عصر و سفر های تجاری کشتی ها و لنجها به کشور های مختلف از جمله آفریقا در سفری عازم آفریقا شده و در آنجا سکنی می گزینند و پس از گذشت چندین سال و ازدواج آنان با سیاه پوستان آفریقایی و پس از مهاجرت به عنوان بردگان آفریقایی به آمریکا، در نتیجه" باراک" پا به عرصه و جود می گزارد و می شود" باراکی" که الان می بینیم.

سلام دوستان

امروز دوست عزیز دیگری از زیارت برای این نشریه ایمیل فرستاد، حقیقتاً خوشحال شدم وقتی او را شناختم. راستش سالهاست او را از نزدیک ندیده ام. آشنایی بنده با ایشان بر می گردد به دوران مدرسه وقتی همه در زیارت درس می خواندیم. گرچه در آن زمان زیاد هم با هم آشنایی چندانی نداشتیم، او بچه شرق زیارت است و خانه شان با ما فاصله داشت، ولی الان خیلی خوشحال شدم، باور نمی کنید اگر بگویم چقدر خوب انگلیسی نوشته بود. زبان انگلیسی او معرکه است. از او خواستم که با نشریه چه به انگلیسی و چه به فارسی همکاری کند، نمی دانم موافقت می کند یا نه امیدوارم که قبول کند. اسمش حسن گرگین است، آنچه از او به ذهنم میاد انسانی آرام، با معرفت و خوش برخورد است.

امیدوارم همیشه موفق باشد.

استاد آواز ایران در جمع معترضان انتخابات

طی ایمیلی به نشریه اختصاصی زیارت دشتستان، حمید رضا ترابی از دوستان صمیمی ما در مورد استاد شجریان مسایلی را گوشزد کردند، او که اهل منطقه ما نیز نیست با این وجود محبت می نماید و در هفته چند باری به این نشریه سر می زند." حمید جان ما دوستت داریم".

متن این مطلب به شرح زیر است:

پس از انتخابات 22 خرداد 88 وقتی برخی در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری به خیابانهای تهران آمدند، مشاهده شد که استاد شجریان نیز در بین آنان است که موجبات تشویق جمعی از حظار را فراهم کرد.

استاد محمدرضا شجریان استاد آواز ایران شخصی است هنرمند، هنرمندیست ملی که عده کثیری از مردم ایران صدای او را تحسین می کنند، آنانی هم که به سبکهای دیگری تمایل دارند در عین حال سبک او را رد نمی کنند و صدای او را دوست دارند. ولی آیا هنرمندی با این جایگاه می بایست در چنین مراسمی شرکت میکرد؟ آیا وی با حضور در اعتراضاتی که دلیل آن هیچ وقت ارائه نشد چیزی را به اثبات رساند؟ البته در چنین موقعیتی معترضین به همچین افرادی در جمع خود نیاز دارند تا به جمع وخواست خود اعتبار بخشند.

استاد شجریان نباید فراموش کند هر گروهی موافقی دارد و مخالفی، او باید بداند که اتفاقا بیشترین هواداران وی در جمع موافقان دولتند نه در جمع مخالفانی که او به میانشان رفت. وی از اوایل انقلاب بارها در مورد نحوه پخش آهنگهایش درصدا وسیما اعتراض کرد و بارها مردم را از شنیدن صدای خود محروم ساخت. دعای "ربنا"ی استاد در اذهان جاودانه شده است ولی امسال به صدا وسیما اجازه پخش آن را در ماه مبارک رمضان نداد.

راستی اصلا اگر این انقلاب و نظام نبود باز هم کسی به آواز و سبک او بها می داد یا زمینه بیشتر برای آهنگهای پاپ و رپ و تکنو و مانند اینها فراهمتر بود. مسلماً فضا بدون نظام اسلامی به سبک آهنگها و نواهای غربی می گرایید و جوانان که مخاطبین اصلی وی هستند شاید در آن سمت سو قرار می گرفتند و کلاً استاد دیگر این استاد نبود. استاد عزیزمان متاسفانه خواسته یا ناخواسته در دام برخی بدخواهان افتاد ولی این به آن معنی نیست که ما نیز دست در دست استاد در دام آنان جا خوش کنیم. استادمان امروز در اردوی کسانی قرار گرفته که برخی از آنان صدا وسبک استاد آواز ایران را خسته کننده می دانند چرا که جنب وجوش ریتمهای رپ را ندارد، به همراه آن نمی توان قرص " ایکس" خورد و رقصید و دیگر اینکه در کنسرتهای استاد صحنه روشن است در عوض آنکه خاموش باشد وتنها چند چراغ گردان وچشمک زن روشن باشد. وحالا چند جمله به استاد عزیزمان:

استاد جان ما عاشق صدای شیوای شما هستیم، عاشق سبک و سیاق سنتی و اصیلی که شما اجرا می کنید هستیم، ولی عزیز دل ما؛شما بهتر است بدانید که قبل از تمام این مسائلی که گفتیم وآن مواردی که نگفتیم عاشق رهبرمانیم و نظام اسلامیمان، اگر شما هم هستید با شماییم وگر نه ……!

والسلام

 

تلاش شما در این نشریه را ارج می نهم، امیدوارم پیروز باشید(منتظر مطالب بعدی نیز باشید)

دوستتون دارم

برادر کوچک شما، حمیدرضا ترابی

سوره فاتحه با معنی فارسی و انگلیسی

  • بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ   ﴿ 1 ﴾     جزء 1  

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

              In the name of allah, the compassionate  the Merciful 

            


  • فاتحه : الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ   ﴿ 2 ﴾     جزء 1  

    ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان ،

                   

    Praise be to Allah, Lord of the Worlds,


  • فاتحه : الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ   ﴿ 3 ﴾     جزء 1  

    رحمتگر مهربان ،

    The Beneficent, the Merciful.


  • فاتحه : مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ   ﴿ 4 ﴾     جزء 1  

    [و ]خداوند روز جزاست.

    Owner of the Day of Judgment,


  • فاتحه : إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ    ﴿ 5 ﴾     جزء 1  

    [بار الها ]تنها تو را مى پرستیم ، و تنها از تو یارى مى جوییم.

    Thee (alone) we worship; Thee alone we ask for help.


  • فاتحه : اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ   ﴿ 6 ﴾     جزء 1  

    ما را به راه راست هدایت فرما،

    Show us the straight path,


  • فاتحه : صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ   ﴿ 7 ﴾     جزء 1  

    راه آنان که گرامى شان داشته اى ، نه[ راه ]مغضوبان ، و نه[ راه ]گمراهان.

    The path of those whom Thou hast favored; Not (the path) of those who earn Thine anger nor of those who astray

  • دکتر علی شریعتی

    یادها

     

     یادها

    در این بخش بنا را بر این گذاشتیم تا از آنهایی که سالهایی را در این دیار زیستند ولی دست تقدیر آنان را به دیار باقی کشاند یادی کنیم. افراد خوش نامی که هر گاه به یاد آنان می افتیم آهی می کشیم. به امید اینکه در آخرت  با سرور و سالار شهیدان مهشور شوند. خواهشمند است در مورد بزرگوارانی که از این دنیا رفته اند هر چه می دانید برای ما ارسال نمایید تا در بخش یادها منتشر شوند. در ضمن منتظر نظرات شما نیز هستیم.

    این قسمت:

    مرحوم حسن خزاعی فرزند مرحوم شیخ ابراهیم خزاعی

    وجود این شخص مومن با تعزیه عجین شده بود، چندین سال در تعزیه زیارت دشتستان فعالیت مستمر داشت،  با وجو اینکه صدایش سریع می گرفت و فشار را بر حنجره اش حس می کرد ولی عاشقانه ادامه می داد، نشنیده بودیم کسی از او به بدی یاد کند،سالها به عنوان مسئول شورا در زیارت فعالیت کرد، در دورانی که مسئولیت شورا را به عهده داشت نفهمیدیم کسی از او ناراحت شده باشد. حق را ناحق نمی کرد، در میان مردم زیارت دشتستان محترم شمرده می شد و مردم او را با احترام یاد می کردند. مغازه ای داشت محقر، اجناسش همیشه قیمتهای مناسبی داشتند، خیلی وقتها می دیدم سوار بر موتوری شده و با بیلی که به همراه داشت به نخلها سر می زد، اکنون دیگر خبری از او نیست، البته در این دنیا، ما او را نمی بینیم ولی او هست و امیدواریم در جوار امام حسین محشور شود، امامی که او سالها در مراسم تعزیه اش با عشق فعالیت کرد. درسته او ممکن است پیش ما دیگر نباشد، ولی یاد و خاطره نیکش همچنان هست. چه از این بهتر که از او فرزندانی صالح به جا مانده، همگی مومن وخداترس چون خودش.

    روحش شاد و یادش گرامی باد

    غزل از دیوان شمس مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)

    ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتهاای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها

    امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدیبر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

    خورشید را حاجب تویی اومید را واجب توییمطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا

    درسینه ها برخاسته اندیشه را آراستههم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا

    ای روح بخش بی بدل وی لذت علم و عملباقی بهانه ست و دغل کین علت آمد وان دوا

    ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شدهگه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا

    این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل راکز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا

    تدبیر صد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنیوندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری

    می مال پنهان گوش جان می نه بهانه بر کسانجان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا

    خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علمکاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا

    اطلاعیه

    ایجاد وبگاه جدید زیارت دشتستان برای دانشجویان زبان انگلیسی

    نشریه جدیدی جهت تمرین زبان انگلیسی به آدرس 

      WWW.ZIARAT-DASHTESTAN.BLOGFA.COM  ایجاد شده است.

     

    این نشریه از لحاظ شکل و نما با نشریه حاظر هیچ تفاوتی ندارد و لینک مربوط به آن نیز در فهرست پیوندها در سمت چپ نشریه موجود می باشد.

    از علاقه مندان به زبان انگلیسی دعوت می شود به این نشریه سر بزنید و در مورد کیفیت آن و مطالب درج شده در آن نظر دهید. ما هم می کوشیم روز به روز از لحاظ محتوایی بر وزن آن بیفزاییم.

    با تشکر

    نشریه اختصاصی زیارت دشتستان

    حضور دکتر حاج عبدالرسول صداقت در شبکه خبر

                                                                 

    شامگاه دوشنبه ششم مهرماه 8۸، دکتر حاج عبدالرسول صداقت رئیس انجمن رادیوژی ایران و کارشناس پزشکی قانونی کشور، در برنامه پزشکی نبض از شبکه خبر که با حضور دو تن دیگر از جامعه پزشکی که یکی نمایند ه مردم خراسان در مجلس شورای اسلامی و دیگری نماینده وزارت بهداشت، درمان وآموزش پزشکی بودند برگزار شد، به بررسی مشکلات مردم در خصوص تصویربرداری پزشکی پرداختند. در این برنامه نیز چون برنامه هفته پیش دکتر عبدالرسول صداقت به دفاع از بخش خصوصی در این زمینه پرداختند و مشکلات را ناشی از نا هماهنگی در رفتار وزارت بهداشت و همچنین نواقصات در قوانین مربوطه دانستند. در این جلسه مطرح گردید که تعداد دستگاههای تصویربرداری پزشکی در تهران از شهر لندن در انگلیس نیز بیشتر است. در این جلسه که با اجرای دکتر یزدانی برگزار شد، دکتر صداقت از وجود حد اقل یک مرکز تصویر برداری پزشکی در هر مرکز استان خبر دادند. قیمت زیاد تصویربرداری نیز از موضوعات مطروحه در میزگرد فوق الذکر بود.

    گفتنی است دکتر صداقت زاده زیارت دشتستان و موسس بزرگترین مرکز تصویربرداری پزشکی کشور در عظیمیه کرج هستند.   

     این هم یک شعر محلی زیبا از شاعر ناشناس زیارتی که از طریق ایمیل برای ما ارسال شده و ای کاش خودش را معرفی می کرد

                                                      نهضت گدول                             

     

    یه روزی مث خانل تو دل فده نشسیـــــــــــــدم     

        کنار خر شینو که خم اوهل تر بسیــــــــــدم

    پا ری پا جکندیدم و فرق قیلون مــــــــــی زدم    

          پی دسم بل می چیدم پام و چیدون مـــــی زدم

    دی رجب مث شیری برک دسم نشسه بــــــــی    

          سیل تو چیشم میکه فقیره خیلی خســــــه بی

    دی رجب که صو رفتی تازه و صحرا اومـدی     

           پی روا و لیلو و شهرو و زهرا اومــــــــدی

    در فده ایسو وازه و کیچه یم پر خــــــــــــــره     

         خر مانم زیپلک که بلکمم پاشون بـــــــــــره

    خر مانم نه خره یه گدول چمش بی سرو پــــا  

          وقتی که ره بگیرش هرچی بوینه خـــو میخا

    دی رجو گو و کرو بدو بچه دره بـــــــــــــیند              

            بدو زور بیا نویس ایقه و ای گدول نخنـــــــد

    سی کو نه جا منده ای نا یه دقینی بشینیــــــــم          

                سی کو ای نا یه دقی هم و خشی بویـــــــــنیم

    دی رجو ینه که گو داغ دلم تــــــــــازه واوی             

              باور کو همقه سات غمم بی انــــــدازه واوی

    یدفه شنت بدو گرفتم و راساویـــــــــــــــــــدم            

              چو کلی ورداشتمو گیر ایهالناساویـــــــــــــدم

    حرکت کردم سی خر بلکه صداشه بـــــــورم             

             یا قلمشه بشکنم یا که کمشه بـــــــــــــــــــدرم

    سر قضّا همی سات خیرو اومه باداویــــــــدم          

               چیش کردم خیرو دیدم مث فرهاداویـــــــــــدم

    تو بگو صد مو میگم هزارتا چو تر مشتمــش             

            خالو جون خمونیما اما مث خر ششتــــــــمش

    گدولم تش دلش جفتک جمند ری هل ســـــرم        

                  عرصه وم تنگاویدی نیمفهمیدم کجــــــــــابرم

    لغت خر مث بارون وقتی ری سر شی بیـــــا            

              آدم ای زنده بمونه خیلی سخته ری بیـــــــــــا

    مو خو بعدش نفهمیدم که چه اومه وســـــــرم             

             همیکه چیشم واز کردم دیدم تا ور دکتـــــــرم

    دکترم نه دکتره آدم گت لپـــــــــــــــــــــــری            

               دس مازم میکنه و هی میــــــــگو وری وری

    وش گفتم خالو والا بیل تا دقی جا بگیـــــــرم            

              یه دقی بر بده و بیل بکه خــــــم پا بـــــــگیرم

    دکترکو نه بهز ختون آدم خیلی خشی بــــــی            

               بچی همجنل بی و بنظرم مال گــــــــــشی بی

    یه مریض شهرینی هم برکم رمبســـــــه وی           

                  یا زوون گپ زن نداشت یا و کل زمباسه وی

    بچیلشون دیگری دور ما ور ور می کــردن             

              یادمه خو یادمه که مانل قر می کـــــــــــــردن

    همیزات در وازیمی و بچیل می رسیــــــدن               

            د کرسی خالی نبی سر پا ویمیســــــــــــــــیدن

    قاسو تعریف میکنه و وقتی که خاموش بیدم          

                 چیلم پر کف گردن کج بی هوش بیــــــــــــــدم

    قاسو بدبخت منه بردی تا دم بهداریمـــــــون           

                یکی وش میگو بره یه دقیم اینــــــــــجو نمون

    یه دقه اینجو نمون که اینجو صاوی نــــداره           

               اینجو دکتر نیمتره خـــــاری و تو پــــــا دراره

    خدا سیش خو کنه محلی بچه کل عبدلـــــــی              

             می رسه میگو بیارش بیریـــــمش یه هلـــــــی

    اما خو فیده نداشت گدول آخو کارشـــــه کـه              

                تا منم بفهمم پی گدول نمـــــیترم کنم رکـــــــــه

    بعد نهذت گدول خونه نشیناویدمــــــــــــــــه            

                 مـــــث تاپو شـــــلینی بار زمینــــــاویدمــــــــه

    نه کسی بر میکنه کـــــمی بیا ترم بـــــــــده       

          و نه دردم دردیه که یه کمی برم بـــــــــــــــده

    اسمیلو حاج عبدلی که شیر حریفش نویمی          

                  پی لغت کره ی خری افتاده تو پر گلیمـــــــــی

     

    معصومه خدادادی
    معصومه خدادادی در روستای زیارت به دنیا آمد. در دوره‌ی راهنمایی متوجه استعداد سرایش در خود شد. به شعر پرداخت، در محافل ادبی و شب‌های شعر مختلفی شرکت کرد و اشعارش را برای علاقه‌مندان به شعر ناب محلی خواند. او اکنون از شاعران مطرح محلی‌سُرا است.

    محمد غلامی ـ متولد سال 1342 ـ اهل بنار آبشیرین دشتستان و معلم مدارس برازجان است. در قالب‌های کلاسیک، نیمایی و سپید و نیز به گویش محلی شعر می‌سراید. مجموعه شعر او به نام «ریشه‌های روز» شامل اشعار سپید و کلاسیک در سال 1375 از سوی انتشارات پروین منتشر شده است. اشعار و مقالاتش در مطبوعات محلی استان به چاپ رسیده است.

     

    سهراب باقری
    سهراب باقری در سال 1344 در روستای بنار آبشیرین از توابع بخش مرکزی دشتستان متولد شد.
    وی تحصیلات ابتدایی خود را در روستای زادگاهش و دوره‌ی راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در روستای زیارت و شهر آبپخش به پایان رسانید. سپس برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و در تربیت معلم شهید مطهری شیراز دانشجوی منصور اوجی شاعر بزرگ معاصر شد. به خاطر دوستی با این شاعر و استاد و همچنین آشنایی و همنشینی‌های پیوسته با محمد‌ غلامی شاعر هم روستایی‌اش به شعر و شاعری روی آورد.
    با وجود این که در قالب‌های مختلف شعری طبع آزمایی کرده و آثار متعددی دارد، دل مشغولی عمده‌ی او شعر سپید است.


     

     فرج‌ا... کمالی
    استاد کمالی در سال 1328 در شهر برازجان زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه تا پنجم دبیرستان را در رشته‌ی طبیعی در برازجان گذراند و سپس در سال 1345، تحصیلات خود را در دبیرستان "سعادت" بوشهر ادامه داد. آن‌گاه در سال 1347 به دانشگاه اصفهان راه یافت و در سال 1351 به اخذ مدرک لیسانس در رشته‌ی زیست‌شناسی از این دانشگاه نائل آمد.
    استاد کمالی از سال 1353 به سرودن شعر با گویش محلی گرایش پیدا کرد و امروزه اگر چه شاعری برجسته و تأثیر‌گذار در عرصه‌ی محلی سرایی‌ست، اما در سرودن غزل و شعر سپید نیز بسیار تواناست.

    حسینقلی انگالی
    دکتر "حسینقلی انگالی" متولد 1305 است. تحصیلات متوسطه را تا سیکل اول در دبیرستان سعادت بوشهر و تا سطح دیپلم در دبیرستان بازرگانی شرکت سابق نفت آبادان گذراند. معادل لیسانس زبان انگلیسی را از دانشگاه کمبریج انگلستان گرفت و لیسانس و فوق‌لیسانس حسابداری و علوم مالی را از دانشکده‌ی حسابداری و امور مالی شرکت ملی نفت ایران دریافت نمود.
    دریافت نمود. وی تا کنون کتاب‌های "عطش انتقام" و "اتّحاد مربع" که هر دو رمان پلیسی نوشته‌ی "سرآرتور کانان دویل" هستند از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است.

    رضا معتمد
    رضا معتمد متولد 1344 دشتستان، فوق لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. وی مدرس ادبیات، روزنامه‌نگار و مدیر مسئول هفته‌نامه‌های "پیغام" و "پیام عسلویه" می‌باشد. از این غزل‌سرای ارزنده و دیرآشنا تاکنون دو مجموعه‌ی "از درک آبی‌ها فراتر" و "از حسرت لیلی" منتشر شده است.

    سیدحامد معراجی
    سیدحامد معراجی در سال 1337 در برازجان متولد شد. پدرش نقاشی و خطاطی کار می‌کرد و مثنوی می‌خواند و گاه‌گاه شعری می‌سرود. از جوانی به شعر علاقمند شد. در قالب‌های مثنوی، دوبیتی، غزل، نیمایی و سپید و نیز در داستان کوتاه آثاری دارد. وی فارغ‌التحصیل رشته بهداشت از دانشگاه تهران است.
    فصل زیتونی
    همه شب پنجره‌ام روبه نگاهت باز است
    باز در امشبِ موهای تو گم گشته دلم
    خواستم پر بکشم تا لب بام‌ات امّا
    کاش می‌شد که به آغوش تو برمی‌گشتم
    هر کجا می‌گذرم بی‌تو غریب است بیا
    با خیالت دل من تا به سحر دم‌ساز است
    پشت بغضم هوس داغ‌ترین آواز است
    آسمان تنگ‌تر از حوصله‌ی پرواز است
    گرچه توفان شبم باز طنین انداز است
    فصل زیتونی ما تشنه‌ی یک اعجاز است

     

    محمّد غلامی
    محمد غلامی ـ متولد سال 1342 ـ اهل بنار آبشیرین دشتستان و معلم مدارس برازجان است. در قالب‌های کلاسیک، نیمایی و سپید و نیز به گویش محلی شعر می‌سراید. مجموعه شعر او به نام «ریشه‌های روز» شامل اشعار سپید و کلاسیک در سال 1375 از سوی انتشارات پروین منتشر شده است. اشعار و مقالاتش در مطبوعات محلی استان به چاپ رسیده است.


    گفتم:
    یاد آور لبخند زمین
    بذر بهاری بنشانم
    پاییز و بهاران شد و یک چرته نخندید
    در باغچه‌ی خانه‌ی خود
    فصل شکفتن
    امسال
    مگر بوته‌ی خاری بنشانم

    اسفندیار فتحی
    سیب سرخ صورتت
    تمام پیچ و خم‌های زندگی من است.
    کال نبودم که جهان را جارو کردم
    و در دگرگونی دردهایم
    از مژه‌هایت شکفتم
    حواترین نگاهت را به مهتاب ببخش!
    می‌خواهم کودکی عصیان گرفته‌ام را
    در کوچه‌هایی – که بی‌فکر گذشتم –
    بادبادکی از سیب کنم
    طعم سرخ سیب تو
    انسان بودن من است
    وگرنه بشر آدم نمی‌شود
    حتی اگر بخندد.


    معصومه خدادادی
    معصومه خدادادی در روستای زیارت به دنیا آمد. در دوره‌ی راهنمایی متوجه استعداد سرایش در خود شد. به شعر پرداخت، در محافل ادبی و شب‌های شعر مختلفی شرکت کرد و اشعارش را برای علاقه‌مندان به شعر ناب محلی خواند. او اکنون از شاعران مطرح محلی‌سُرا است.
    آدم و حوّا
    ای یه روزی بترُم آدمِ پیدا بکُنم
    سی چه وَختی که شما دل تو دلِ هم بردین
    وُ خدا شرم نکردین که گُنه‌کار ایمین

    چه بهشتی تو قد و قامتِ حوّا دیدی
    تو بُوِی هر کی هِسی سی مو نکردی پدری
    کاش که خُم می‌ترِسُم تا ورِ حوّا بِرِیُم
    وَش بگُم پُی چیشلت آدمِ رسوا کردی
    وُ چه حقی بُنِ جا عاشقِ او واویدی
    مِی نه ای عشق خدا تو دلِ آدم ناده
    ری سِوَخ‌زارِ زمین شورِ جُهالی نیسی
    چقه بَدوختِ دلُم هی خُشِ خُش تنگ ایمو
    هر کِشا عکسِ خیالی می‌ره تو قاوِ دلُم
    اِی خدا غصه‌یِ دنیا مُنِ داغون کرده
    دلِ لیوه‌ی مو کِلو بی‌که گرفتار آوی
    پُی زنش جَر می‌کُنم هر دوشِ صحرا می‌کُنم
    سیلِ‌هم‌کردین‌و هِی صد کِشه سی‌هم مُردین
    دوبُکش غضه نخَردین که بدهکار ایمین
    که دلت رَه وُ گرفتارِ زمین آویدی
    ری زمین هیچ ندیدم مو به جز دَروِدری
    وُ دسِ درد و غم و غصه‌ی ِدنیا دِرِیُم
    وُخوشه‌ی گندمِ زردی تو دلش جا کردی
    عقل و هوشت رِه کجا که سرِ شو واویدی
    نه چطو سهمِ بچه‌ش غصه‌یِ و غمباده
    هر کی تو فکرِ خُشِ فکر و خیالی نیسی
    اورِ مَشتی می‌ده بالا تو چیشُم جنگ ایمو
    بی خِوَر سِی می‌کنم باز دُواره کِسلُم
    دلُمِ فکر و خیالل پُر و پیمون کرده
    بینزه‌یِ دهنِ سرِ کیچه وُ بازار آوی

     

    سهراب باقری
    سهراب باقری در سال 1344 در روستای بنار آبشیرین از توابع بخش مرکزی دشتستان متولد شد.
    وی تحصیلات ابتدایی خود را در روستای زادگاهش و دوره‌ی راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در روستای زیارت و شهر آبپخش به پایان رسانید. سپس برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و در تربیت معلم شهید مطهری شیراز دانشجوی منصور اوجی شاعر بزرگ معاصر شد. به خاطر دوستی با این شاعر و استاد و همچنین آشنایی و همنشینی‌های پیوسته با محمد‌ غلامی شاعر هم روستایی‌اش به شعر و شاعری روی آورد.
    با وجود این که در قالب‌های مختلف شعری طبع آزمایی کرده و آثار متعددی دارد، دل مشغولی عمده‌ی او شعر سپید است.
    اندوه تنهاترین کودک زمین
    اندوه تنها‌ترین کودک زمین را
    از من بپرس
    که از سلاله‌ی سیاوشم
    و صداقتم را
    تا تقدیر تشت طلا
    از هزار بیشه‌ی آتش
    گذشته‌‌ام
    و اعصار گمشده‌ی جهان را
    در دشت‌های سوخته
    براستخوان جمجمه‌ی دیوان
    رقصیده‌ام
    اندوه تنهاترین کودک زمین را
    از من بپرس
    که دیری‌ست
    در جستجوی هزار پیشه‌ی رؤیاهای اجدادیم
    با چشمانی پر از غبار
    و دستانی پر از انتظار
    تیزی شمشیری را
    می‌سرایم
    که از تمام نیاکان
    تنها غلاف آن بر جای مانده است
     
     

    (اطلاعات از نصیر بوشهر)

    طنز

    طنز

    به گزینه طنز از نشریه اختصاصی زیارت دشتستان خوش آمدید.

    برای بهتر کردن نشریه و پرمحتواتر نمودن آن به نظرات، پیشنهادات، انتقادات و همچنین طنزهای ارسالی شما نیازمندیم.

    " هر چی گیرتون اومه سیمون بسی کنین، خو؟"

     

    1- ماندنی عوضی: یه روز با خاور یه باری بردیم یه جایی، وقتی به آدرس کارخونه ای را که به ما داده بودند رسیدیم، یه نگهبانی را دیدم که کاملاً سرش کچل بود، یه دود سفیدی هم از کارخونه بلند می شد، به هر حال وارد شدیم و همینجور که جلو می رفتیم آدمها غیر طبیعی به نظر می رسیدند، یکی ریش داشت سبیل نداشت، یکی یه لنگ ابرو داشت، یکی دیگه نصف سبیلش را نداشت، خلاصه همه یه جورایی ناقص بودند، رفتیم تا در ساختمون کارخونه رسیدیم، سوال کردم مگه اینجا چه خبره، نکنه صدام شیمیایی زده، یارو گفت نه خالو خودت هم که این بار را خالی کنی مثل ما می شی، بعد فهمیدیم تا اینجا کارخنه تولید "واجبیه"، اینو که فهمیدم فرار کردم و بعد از این که متوجه شدم ماشین خالی شده یه چفیه دور سر کردم و رفتم ماشین را بیرون آوردم.

     

    2- یه لره با دوستش می ره استخر شنا، میره زیر آب، وقتی میاد بالا تا چشاش می خواد از تعجب در بیاد، دوستش بهش میگه مگه چی شده؟ لره جواب می ده " ایگم ای کاشی کارکو چه نفسی داشته".

     

    3- یکی ازبچه های زیارت میره مغازه "کل حسن پورخدر" می پرسه میگم "کلسن" بسکوت 25 تمنی داری؟ "کلسن" هم میگه بله داریم، اون می پرسه چنده!!!؟

     

    4- ملا یه روزی "رو که رو که، خسشاوی دووس"

    بنار آبشیرین

    بنار آبشیرین

    بنار آبشیرین یکی از روستاهای دهستان زیارت از توابع شهرستان دشتستان در استان بوشهر است، این روستا دارای مردمی خونگرم، شیرین و مهربان همچون مردم دیگر روستاهای همجوار می باشد، این روستا در جوار رودخانه دالکی قرار دارد و مردم آن اغلب به نخل داری مشغول هستند. مردم این روستا خسارات زیادی را از سیل بدلیل همجوار بودن با رودخانه دالکی دیده اند که تا کنون به نحو مطلوبی جبران نشده است. این مردم خونگرم علاقه زیادی به اهل بیت(علیهم السلام) دارند تا جایی که همه ساله در ماهای رمضان و محرم مراسمات مذهبی و تعزیه خوانی در آنجا بر قرار است، مردم بنار آبشیرین علاقه زیادی به شعر و ادب دارند. از معروفترین شاعران بنار آبشیرین جناب آقای محمد غلامی که فرهنگی نیز هستند، سهراب باقری که ایشان نیز فرهنگیست و امان الله ابراهیمی می باشند.

    با آرزوی موفقیت برای مردم بنارآبشیرین

     

    روستای کلل دشتستان

    تعزیه خوانی در کلل دشتستان

    روستای کلل دشتستان

    کلل دشتستان یکی از روستاهای دهستان زیارت از توابع بخش مرکزی شهرستان دشتستان در استان بوشهر می باشد.

    این روستا اگر چه کوچک ولی مردمانی خوب، خونگرم و مهربان دارد، اکثر مردم کلل دشتستان کشاورز هستند و به کار نخل داری مشغولند. روستای کلل دشتستان در فاصله 60 کیلومتری مرکز استان، بوشهر و 13 کیلومتری مرکز شهرستان دشتستان، برازجان قرار دارد. خیلی از مردم استان بوشهر و حتی استانهای همجوار کلل را با پلی که در کنار روستا بر رودخانه دالکی احداث شده است می شناسند. این پل با بیش از یک کیلومتر طول، یکی از طویل ترین پلهای کشور است که به پل کلل معروف است. مردم کلل همچون دیگر مردمان منطقه جنوب مردمی مذهبی و ولایی هستند، در ماههای رمضان و محرم مراسم روضه خوانی ، سینه زنی و تعزیه خوانی در این روستا بر قرار است.

    به امید سرافرازی مردم کلل دشتستان

    باز بوی مدرسه

     

                               

        

    دوباره اول مهر رسید و جنب و جوش بچه ها شروع شد. اشتیاق بچه ها برای رفتن به مدرسه دیدنیه، دوباره بوی برگهای کاهی دفترها به مشام می رسه، دفترهای چهل برگی، شصت برگی، صدبرگی کتابهای فارسی، ریاضی، دینی و غیره...

    آدم وقتی خودشو به یاد میا ره دوباره یه شور و شوقی تو آدم ایجاد میشه، آدم دوست داره دوباره تو اون فضا قرار بگیره.

    وقتی یادت میاد اون روزایی را که با خونواده دور هم می نشستی و کتابت را جلد می گرفتی، وقتی کیف یا کفش نو برات تهیه می کردند، وقتی سر مدادتراش با خواهر برادرت دعوا می کردی،حتی وقتی بابات نداشت برات چیزی بخره حقیقتاً با حال بود. هر سال تو این روزا اصلاً هوا هم بوی کتاب و دفتر میده. البته خیلی از ماها هنوزم کتاب و دفتر را کنار نگذاشتیم ولی این ایام با اون ایام تفاوت زیادی داره.

    امروز وظیفه ما اینه که فضا را برای کوچکترامون فراهم کنیم تا بهتر بتونند درس بخونند، از تجربیات تلخ و شیرین خودمون باید در جهت بهبود سطح کیفی تحصیل فرزند، برادریا خوهرامون استفاده کنیم. خیلی از ماها نتونستیم ادامه بدیم چون زمینه اش برامون فراهم نبود،خیلی هامون با فقر دست و پنجه نرم می کردیم وخیلی از ما هم با وجود اینکه همچی برامون فراهم بود بازی گوشی می کردیم و از خوندن درس سرباز می زدیم. اما یه چیزی هم بگم که هنوزم برای درس خوندن دیرنیست، در واقع هیچ وقت دیر نیست و تلاش کنید امکانش را برای خودتون بوجود بیارید، اما اگه برای خودتون نتونستید و بنا بر دلایل و مشکلاتی از تحصیل ناکام موندید، حد اقل به کوچکترهاتون کمک کنید تا به سرنوشت خودتون دچار نشند و بتونند افراد مثمر ثمری برای زیارت دشتستان بشند انشاالله.

    در ضمن چون الان فصل مدرسه رسیده علاوه بر راهنمایی های علمی و تحصیلی، موارد بهداشتی را نیز به بچه ها یاد آور شوید.

     

    نظافت بچه ها در مدرسه

    الحمد لله وضیت دانش وآگاهی مردم به نحو خیلی خوبی در همه زمینه ها علی الخصوص در زمینه بهداشت فردی بالا رفته، ولی با تمام اینا و با تو جه به شیوع انواع بیمایریهای میکروبی در جامعه مثل آنفلوآنزای خوکی لزوم یاد آوری در زمینه توجه به مسایل بهداشتی باز هم احساس میشه. به کوچکترها یاد آوری کنید تا بعد از دستشویی دستهای خودشون را با صابون یا مایع دستشویی بشورند، از لیوانهای اختصاصی خودشون استفاده کنند ودر موقع عتسه کردن جلوی دهن خود را بگیرند، از غذاهای خیابونی استفاده نکنند و حتی الامکان سعی کنید غذاهای سالم خونگی براشون آماده کنید تا با خود به مدرسه ببرند.

    یادها

                                                         یادها 

    در این بخش بنا را بر این گذاشتیم تا از آنهایی که سالهایی را در این دیار زیستند ولی دست تقدیر آنان را به دیار باقی کشاند یادی کنیم. افراد خوش نامی که هر گاه به یاد آنان می افتیم آهی می کشیم. به امید اینکه در آخرت  با سرور و سالار شهیدان مهشور شوند. خواهشمند است در مورد بزرگوارانی که از این دنیا رفته اند هر چه می دانید برای ما ارسال نمایید تا در بخش یادها منتشر شوند. در ضمن منتظر نظرات شما نیز هستیم.

    این قسمت:

    مشهدی محمد انصاری

    جملات معروفی برای خودش داشت مثل:"دنیا همه هیچ و مال دنیا همه هیچ، ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ" یا " عاقبت منزل ما وادی خاموشان است" که همگی سرشار از پند و اندرز بودند. نماز جماعت در زیارت با او آغاز شد و سالها ادامه یافت، دوستی خاصی با فرهنگیان روستا والی الخصوص آقای عبدالله نعمتی داشت، تقریباً تمام اشعار مولوی، حافظ و سعدی را از بر بود، قرآن را به خوبی می دانست و می خواند، مردم به دعاهایی که بر کاغذ می نوشت اعتقاد فراوانی داشتند، از اطراف هم مردم به همین منظور پیش اومی آمدند، هیچ گاه برای دعا کردن طلب پول نمی کرد و اگر هم به او می دادند و زیاد بود مقداری از اون را بر می گردوند، هیچگاه دعایی با نیت بد برای کسی انجام نداد، هر مصیبت زده ای را می دید که به نوعی گرفتاره او را به صبر دعوت می کرد و می گفت "ان الله مع الصابرین"، خلاصه در خصایص مثبت عجیب با همه متمایز بود.

    او عارفی بزرگ و گرانقدری بود که شاید در دوران حیاتش به خوبی شناخته نشد ولی بعد از فوتش فقدان او بر دل خیلی از دوستان و نزدیکان او سنگینی کرد.هنوز باورم نمیشه که از بین ما رفته، هنوز آهنگ شعرهای مولانا که از زبانش جاری بود در گوشم هست، وقتی چهره مهربونش را به یاد میارم ناخواسته غم وجودم را فرا می گیره، چقدر مهربون بود، با همه شوخی می کرد، همه را دوست داشت، هیچ گاه کسی  نشنید که در مورد کسی غیبت کنه، خواندن قرآن را همیشه سفارش می نمود حتی اگه روزانه یه صفحه در اول صبح باشه. تقریباً بر اموات همه اهالی نماز میت خوند تا عاقبت نوبت خودش هم رسید تا بر او نماز میت بخونند.مزار این عارف بزرگ در غرب مرقد شیخ منصور خزاعی(ع) واقع در زیارت دشتستان، درآرامگاه فامیلی انصاری قرار دارد.

    روحش شاد و یادش گرامی(شادی روح ایشان الفاتحه من قبلها صلوات)